نوشته های من برای تو

15

سلام عروسک قشنگ من ... سلام غزلــــــــــــکم ... خوب باش همیشه مامان .... مث تا الان که خوب بودی ... دیشب نذاشتی ما بخوابیم که ... همش هی وول میخوردی ... جدیدا هر سمتی میخوابم یا هر لباسی میپوشم میای و جای پوشیدگی یا سفتی اون سمت رو هی تیک میزنی ... بابات میگه عین خودت سرتقــــه ... ولی خو آخه تو بگو !!! ما لخت باشیم آیــــــــــا؟؟؟؟ صبح زود بود که بابایی دستشو گذاشت رو دل بنده که شاید شما ی خورده حساب ببری و بذاری مادری ی کم بخوابه که ی لگد محکم نثار بابایی کردی و بابایی واسه اولین بار شما رو حس کرد ...بلـــــــــــــــــه!!! این گونه شد که ما فهمیدیم حرف داره حرف شما میشـــــــه غزل خانم  جونم واست بگه که کم کم دا...
8 شهريور 1392
1